اصطلاحات و سمپتوم های سایکوز و اختلالات طیف اسکیزوفرنی (بخش دوم)
در ادامه پست قبلی به انواع خاص توهم ها ، تفکر و گفتار نامنظم ، رفتار نامنظم و کاتاتونیک و سمپتوم های منفی در اختلالات طیف اسکیزوفرن اشاره میکنیم.
انواع خاص توهم ها
توهم های فرضی (hypnagogic hallucinations):
این توهم ها ادراک های غلطی هستندکه در حواس پنجگانه (معمولا شنوایی یا بینایی) و زمانی که فرد در حال به خواب رفتن است روی میدهند .
بعضی توهم های هیپناگوجیک طرح های هندسی ، اشیای سه بعدی انتزاعی (بدون شکل خاص و معمول) ، چهره های مختلف ، یا صحنه هایی از طبیعت هستند .
ممکن است فرد صدای بعضی حیوانات ، موسیقی ، یا صدای انسان ها را بشنود . یکی از رایج ترین ها زمانی است که فرد صدای کسی را میشنود که نام او را صدا میزند ، یا صدایی را میشنود که یک جمله یا یک عبارت را میگوید اما معنای آنرا متوجه نمیشود.
توهم های هیپنوتیزم (hypnopompic hallucinations):
زمانی روی میدهند که فرد در حال بیدار شدن است . بعضی از توهم ها هیپنوپومپیک رایج این موارد هستند:بیمار فردی را میبیند که که پای تخت خواب ایستاده است.
چهره ی یک نفر را میبیند که فضای بالای تخت شناو است. یا یک دزد را که گوشه ی اتاق کز کرده و خودش را قایم کرده است.
گاهی بیمار در این توهم خودش را میبیند که ازتخت خواب بیرون می آید شروع میکند به انجام کارهای معمول هر روز صبح.(باور به ابن توهم:بیدار شدن کاذب)
توهم های خارج از محدوده(extracampine hallucination):
این توهم ادراک های غلطی هستند که در خارج از مرز های عادی حوزه ی حسی نرمال روی می دهند.
برای مثال بیمار میگوید صداهایی را از ده ها کیلومتر دورتر میشنود ، یا یک نفر را که پشت سرش ایستاده است را میبیند (بدون برگرداندن سر)
توضیحاتی که بیماران برای این پدیده ارائه میدهند معمولا هذیانی است(دلایل غیر منطقی و غیر قابل باور)
توهم های روانی - حرکتی (psychomotor hallucination):
این توهم زمانی است که بیمار احساس میکند قسمتی از بدنش (مثلا پاها) حرکت میکنند در حالی که در واقعیت چنین حرکتی وجود ندارد
یا ممکن است فرد احساس کند بعضی از قسمت های بدنش در حال منتقل شدن به مناطق دورتری از محل اصلیشان هستند(مثلا حس میکند گوشش در حال حرکت به سمت پاهایش است.)
توهم های عملکردی (functional hallocination):
این توهم زمانی روی میدهد که یک محرک حسی نرمال مورد نیاز است تا یک توهم در همان حس مرنبط بوجود آید ، به این ترتیب که یک محرک حسی شنیداری یک توهم شنیداری و محرک حسی دیداری یک توهم دیداری به وجود می آورد.
برای مثال بیمار فقط زمانی صداهای دستور دهنده را میشنود که زنگ خانه به صدا در میاید.
توهم های رفلکسی (reflex hallucinations):
توهم های رفلکسی یا بازتابی زمانی روس میدهند که یک محرک حسی نرمال در یک حس باعث بوجود آمدن یک توهم در حس دیگر میشود.
مثلا بیمار فقط زمانی صداهای عجیب و غریب را در سرش میشنود که چراغ های خانه روشن میشود.
توهم های لیلیپوتی (liliputian hallucinations):
این توهم که نوهم میکروپسیا (micropsia) نیز نامیده میشود عبارت است از کوچک دیدن انسان های دیگر یا اشیا . این نوع توهم در واقع نوعی ایلوژن یا ادراک تحریف شده است.
توهم دستوری (command hallucination):
توهم دستوری یا آمرانه و امری توهم هایی هستند که به افراد سایکوتیک دستور میدهند چکار کنند. رایج ترین علت بستری شدن و تحت نظارت قرار گرفتن بیماران سایکوتیک همین توهم ها هستندزیرا احتمال آسیب رساندن به خود و دیگران بسیار زیاد است.
نکته: برای کسانی که فکر میکنند توهم هایشان واقعی است ، این گونه تجربه ها میتواند بی نهایت ترسناک باشند .
بعضب افراد سایکوتیک کاملا اعتقاد دارند که توهم های آنها واقعی است اما بسیاری دیگر میدانند که این توهم ها ممکن است واقعی نیستند.
بنابراین میتوان گفت که ممکن است دوره های سایکوز با نقص نظارت بر واقعیت مرتبط باشند .
تفکر یا گفتار نامنظم
تفکر نامنظم (disorganized thinking) گاهی اختلال تفکر صوری نیز نامیده می شود زیرا تفکر فرد بر اساس (شکل، صورت، ظاهر کلمات) روی می دهد نه معنا یا محتوای آنها.
تفکر نامنظم معمولا از گفتار فرد استنباط می شود و به همین دلیل، در بعضی منابع از تفکر نامنظم و در بعضی دیگر از گفتار نامنظم به عنوان سمپتوم اسکیزوفرنی استفاده میشود. اما 5-DSM هر دو را به کار می برد.
اسکیزوفرن ها اختلال در گفتار و ارتباط را به شیوه های مختلف نشان میدهند.
رایج ترین آنها از این شاخه به آن شاخه پریدن است که در انگلیسی به آن loose associations (افکار ناپیوسته گسسته، غیرمتصل، تداعی های شل و ول، شل شدن رشته های تداعی) گفته میشود (در اینجاء loose به معنای آزاد، گسسته، بدون ربط و پیوند به هم است، و association به معنای توالی افکار یا ایده هاست)
نام دیگر این اختلال در انگلیسی، derailment است (و 5-DSM نیز اکثرا از همین اصطلاح استفاده می کند)، یعنی خارج شدن از ریل، بیراهه رفتن، از خط خارج شدن.
بسیاری از اسکیزوفرنها در حین گفتگو با دیگران به سرعت از موضوعی به موضوع دیگر می روند. پاسخ آنها به سؤالات حالت مماس دارد .
(یعنی با موضوع سؤال رابطه بسیار اندک و در واقع، تماس اندکی دارد: چیزی که در روان شناسی تفکر مماسی "tangentiality“ نامیده میشود. این افراد به موضوع مورد بحث نزدیک می شوند، اما مثل یک خط مماس بر دایره (تانژانت)، به دایره (موضوع بحث) وارد نمی شوند، بلکه صرفا یک تماس کوچک با آن پیدا می کنند و به موضوع بعدی می روند.)
گاهی گفتار این افراد آنقدر نامنظم و آشفته است که نه ساختار دارد و نه قابل فهم است. علت غیرقابل فهم بودن می تواند تداعی آوایی (یا تفكر آوایی، تفکر آهنگی)، اختراع کلمات، و آشفته گویی (سالاد کلمات) باشد.
انواع گفتار یا تفکر نامنظم:
تداعی آوایی (clang association)
تداعی آوایی یا تفكر آهنگی نوعی الگوی گفتاری است که در آن آوا یا آهنگ کلمات بر تفکر تأثیر می گذارد .
برای مثال، جناس و قافیه ممکن است باعث شوند که فرد فکر کند بین کلمات روابط منطقی وجود دارد، در حالی که چنین نیست.
اختراع کلمات (neologism)
یعنی درست کردن کلمات جدید از کلماتی که قبلا وجود داشته است.
افراد اسکیزوفرن کلماتی اختراع می کنند که برای خودشان مفهوم و برای دیگران نامفهوم است.
اشفته گویی (word salad)
آشفته گویی یا سالاد کلمات ترکیبی از کلمات به ظاهر معنی دار است که در کنار هم هیچ معنایی ندارند.
بعضی افراد اسکیزوفرن ممکن است طوری آشفته حرف بزنند که بین کلمه قبلی و کلمه بعدی یا بین جمله قبلی و جمله بعدی هیچ ارتباطی وجود نداشته باشد.
فقر محتوا یا فقر معنایی (poverty of content)
از این شاخه به آن شاخه پریدن افراد سایکوز به هنگام حرف زدن نشان می دهد که آنها
1 ) نمیتوانند جلوی متصل شدن افکار به یکدیگر را بگیرند و به همین دلیل، اولین فکر یا ایده ای را که وارد ذهنشان می شود دنبال می کنند.
2 ) نمی توانند متن یا سیاق (شرایط محیطی حاکم) حرف هایی را که زده می شوند درک کنند، بنابراین نمی توانند معنای کامل یک جمله را از معنای تک تک کلمات آن تشخیص دهند.
مثلا اگر به آنها گفته شود که دیوار گوش دارد، یعنی اندکی یواش تر حرف بزن، واقعا فکر می کنند که دیوار گوش دارد یا فکر می کنند گوینده این حرف با او شوخی دارد.
نتیجه گفتار نامنظم این است که افراد اسکیزوفرن، به هنگام حرف زدن، از تعداد زیادی کلمه استفاده می کنند، دستور زبان بسیار صحیح به کار می برند، عقاید گسترده ای را مطرح می کنند، اما در کل، حرف معناداری نمی زنند؛ یعنی، معنای بسیار کمی را انتقال می دهند و این موضوع فقر محتوا نامیده می شود
حاشیه روی (circumstantiality)
زمانی است که فرد حرف می زند اما مدت زیادی طول می کشد تا به آنچه از اول قصد داشته است بگوید برسد زیرا به طور دائم جزئیات بیش از حد و غیرلازم به صحبت هایش اضافه می کند و از مطلب اصلی دور می شود؛ با این حال، اگر شنونده حوصله به خرج دهد و تا آخر گوش دهد، گوینده بالاخره به مطلب اصلی برمی گردد و سر و ته کلام را به هم وصل می کند (حرفهایش سر و ته دارند اما فاصله سر و ته زیاد است). حاشیه روی در مردم عادی نیز مشاهده می شود، بنابراین، از روی حاشیه روی نمی توان از بیمار روانی بودن فرد اطمینان حاصل کرد .
رفتار بسیار نامنظم یا کاتاتونیک
5-DSM نشان میدهد که رفتار به شدت نامنظم یا کاتاتونیک چگونه می تواند به چند صورت نشانگر اسکیزوفرنی باشد.
در اسکیزوفرنی ، رفتار ممکن است بچگانه یا ابلهانه باشد (با سن فرد مطابقت نداشته باشد).
یا ممکن است در شرایط محیطی نامناسب انجام شود (مثلا استمنا در جلوی دیگران). این رفتار ممکن است غیرقابل پیش بینی و هیجانی باشد (مثلا داد کشیدن و فحش دادن در خیابان) و فرد متواند هیچ فعالیت هدفمند (پروژه ای) را به پایان برساند(مثلا ناتوانی در تمرکز حواس روی تکالیف روزمره، مثل آشپزی یا رسیدگی به بهداشت شخصی).
ظاهر فرد ممکن است پریشان و ژولیده باشد یا لباس هایی بپوشد که با شرایط محیطی مناسبت ندارند (مثلا پوشیدن لباس های سنگین و ضخیم در تابستان یا رفتن به خیابان با لباس زیر).
به نظر می رسد که این افراد توانایی خود در نظم دادن به رفتار را از دست میدهند و نمی توانند طبق استانداردهای جامعه عمل کنند. همچنین، نمی توانند کارهای زندگی روزمره خود را بخوبی انجام دهند.
انواع رفتارهای کاتانونیک (catatonic behaviors)
کاهش شدید واکنش در مقابل محیط (بهت زدگی یا منگی کاتاتونیک)،
قرار گرفتن در حالت فیزیکی خشک و بی حرکت (جمود کاتاتونیک)،
مقاومت در برابر تلاش هایی که برای حرکت دادن انجام می شود (نگاتیویسم کاتاتونیک)
حرکات فیزیکی بدون هدف و زیاده از حد که اغلب به صورت حرکات ساده و کلیشه ای است (برانگیختگی کاتاتونیک)
توجه: رفتار در روانشناسی صرفا رفتارهای فیزیکی را شامل نمی شود. بی حرکت ماندن و حرف نزدن نیز دو رفتار محسوب می شوند. بنابراین، نمی توان گفت فقط رفتارهایی کاتاتونیک هستند که در آنها کند شدگی با سفتی عضلانی وجود دارد.
سمپتوم های منفی
بی واکنشی هیجانی یا بی علاقگی احساسی یا عاطفه کند شده (blunted affect)، زمانی است که فرد هیجان بسیار اندکی نشان می دهد یا اصلا هیجان نشان نمی دهد.
این حالت به صورت یک چهره بی اعتنا و بی روح ، عدم تماس چشمی و صدای یکنواخت نشان داده می شود.
البته ممکن است بیمار "یک جورهایی لبخند بزند و در نتیجه، آدم سردی به نظر نرسد.
بی واکنشی هیجانی اغلب با آنهدونیا همراه است. اما ممکن است صرفا نشان دهد که فرد نمی تواند هیجان های خود را به دیگران نشان دهد.
مطالعات نشان داده اند که افراد اسکیزوفرن مثل سایر مردم هیجان های مختلف را تجربه می کنند اما اگر بدون دقت به آنها نگاه شود، این حالت ممکن است دیده نشود.
آنهدونیا (anhedonia)
یعنی ناتوانی در لذت بردن از رویدادهای معمولا لذت بخش زندگی.
مثل: خوردن، ورزش، معاشرت با دیگران، و روابط جنسی. Anhedonia
از پیشوند a به معنای "بی، بدون“ و hedonic به معنای مرتبط با لذت می آید و به معنای بی لذتی است.
آنهدونیا به این موضوع اشاره دارد که بعضی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، به هنگام انجام ادادن کارهای لذت بخش، هیچ لذتی تجربه نمی کنند.
آلوژیا يا فقر کلامی (alogia)
يعني فقدان سلیسی کلام که در آن، فرد مبتلا به سایکوز به سؤالاتی که از او می شود.
پاسخ های بسیار کوتاه یا بی معنا میدهد. Alogi از پیشوند a به معنای "بی، بدون"، و logos به معنای کلمات می آید و به معنای غیبت نسبی گفتار (کم حرف بودن) است.
این افراد معمولا کمتر از اکثر مردم سالم حرف می زنند (بعضی افراد سالم ذاتا کم حرف هستند). برای افراد مبتلا به فقر کلامی مدتی طول می کشد تا قوای ذهنی خود را جمع کنند و بعد به سؤال پاسخ دهند. حتی انتخاب کلمات از بین کلمات موجود در خزانه لغات می تواند کار دشواری باشد.
مثلا، بلافاصله بعد از پایان یک شوی تلویزیونی، وقتی از فرد مبتلا به فقر کلامی پرسیده می شود که نظرش درباره آن چیست، ممکن است سرش را به حالت تأیید و آن هم فقط یک بار تکان دهد.
اگر به او فشار بیاورند که توضیح دهد چرا از آن شو خوشش آمده است، ممکن است ۵ تا ۱۰ ثانیه فکر کند و بعد بگوید: برای این که جالب بود.
ناخواستی (avolition)
اولین نشان دهنده ناتوانی بیمار در انجام دادن یا تکمیل کردن کارهای هدفمند روزانه است و این کار باعث می شود که او نسبت به فعالیتهای اجتماعی یا شغلی انگیزه بسیار اندکی نشان دهد یا نسبت به آنها کاملا بی تفاوت باشد.
avolition از a به معنای "بی، بدون" و volition به معنای "خواست، اراده، عزم، انتخاب، و تصمیم گیری" می آید. نمی توان avolition را "بی انگیزگی“ ترجمه کرد زیرا amotivation به معنای بی انگیزگی است و اینها دو مبحث مجزا در روان شناسی هستند.
انواع خاص توهم ها
توهم های فرضی (hypnagogic hallucinations):
این توهم ها ادراک های غلطی هستندکه در حواس پنجگانه (معمولا شنوایی یا بینایی) و زمانی که فرد در حال به خواب رفتن است روی میدهند .
بعضی توهم های هیپناگوجیک طرح های هندسی ، اشیای سه بعدی انتزاعی (بدون شکل خاص و معمول) ، چهره های مختلف ، یا صحنه هایی از طبیعت هستند .
ممکن است فرد صدای بعضی حیوانات ، موسیقی ، یا صدای انسان ها را بشنود . یکی از رایج ترین ها زمانی است که فرد صدای کسی را میشنود که نام او را صدا میزند ، یا صدایی را میشنود که یک جمله یا یک عبارت را میگوید اما معنای آنرا متوجه نمیشود.
توهم های هیپنوتیزم (hypnopompic hallucinations):
زمانی روی میدهند که فرد در حال بیدار شدن است . بعضی از توهم ها هیپنوپومپیک رایج این موارد هستند:بیمار فردی را میبیند که که پای تخت خواب ایستاده است.
چهره ی یک نفر را میبیند که فضای بالای تخت شناو است. یا یک دزد را که گوشه ی اتاق کز کرده و خودش را قایم کرده است.
گاهی بیمار در این توهم خودش را میبیند که ازتخت خواب بیرون می آید شروع میکند به انجام کارهای معمول هر روز صبح.(باور به ابن توهم:بیدار شدن کاذب)
توهم های خارج از محدوده(extracampine hallucination):
این توهم ادراک های غلطی هستند که در خارج از مرز های عادی حوزه ی حسی نرمال روی می دهند.
برای مثال بیمار میگوید صداهایی را از ده ها کیلومتر دورتر میشنود ، یا یک نفر را که پشت سرش ایستاده است را میبیند (بدون برگرداندن سر)
توضیحاتی که بیماران برای این پدیده ارائه میدهند معمولا هذیانی است(دلایل غیر منطقی و غیر قابل باور)
توهم های روانی - حرکتی (psychomotor hallucination):
این توهم زمانی است که بیمار احساس میکند قسمتی از بدنش (مثلا پاها) حرکت میکنند در حالی که در واقعیت چنین حرکتی وجود ندارد
یا ممکن است فرد احساس کند بعضی از قسمت های بدنش در حال منتقل شدن به مناطق دورتری از محل اصلیشان هستند(مثلا حس میکند گوشش در حال حرکت به سمت پاهایش است.)
توهم های عملکردی (functional hallocination):
این توهم زمانی روی میدهد که یک محرک حسی نرمال مورد نیاز است تا یک توهم در همان حس مرنبط بوجود آید ، به این ترتیب که یک محرک حسی شنیداری یک توهم شنیداری و محرک حسی دیداری یک توهم دیداری به وجود می آورد.
برای مثال بیمار فقط زمانی صداهای دستور دهنده را میشنود که زنگ خانه به صدا در میاید.
توهم های رفلکسی (reflex hallucinations):
توهم های رفلکسی یا بازتابی زمانی روس میدهند که یک محرک حسی نرمال در یک حس باعث بوجود آمدن یک توهم در حس دیگر میشود.
مثلا بیمار فقط زمانی صداهای عجیب و غریب را در سرش میشنود که چراغ های خانه روشن میشود.
توهم های لیلیپوتی (liliputian hallucinations):
این توهم که نوهم میکروپسیا (micropsia) نیز نامیده میشود عبارت است از کوچک دیدن انسان های دیگر یا اشیا . این نوع توهم در واقع نوعی ایلوژن یا ادراک تحریف شده است.
توهم دستوری (command hallucination):
توهم دستوری یا آمرانه و امری توهم هایی هستند که به افراد سایکوتیک دستور میدهند چکار کنند. رایج ترین علت بستری شدن و تحت نظارت قرار گرفتن بیماران سایکوتیک همین توهم ها هستندزیرا احتمال آسیب رساندن به خود و دیگران بسیار زیاد است.
نکته: برای کسانی که فکر میکنند توهم هایشان واقعی است ، این گونه تجربه ها میتواند بی نهایت ترسناک باشند .
بعضب افراد سایکوتیک کاملا اعتقاد دارند که توهم های آنها واقعی است اما بسیاری دیگر میدانند که این توهم ها ممکن است واقعی نیستند.
بنابراین میتوان گفت که ممکن است دوره های سایکوز با نقص نظارت بر واقعیت مرتبط باشند .
تفکر یا گفتار نامنظم
تفکر نامنظم (disorganized thinking) گاهی اختلال تفکر صوری نیز نامیده می شود زیرا تفکر فرد بر اساس (شکل، صورت، ظاهر کلمات) روی می دهد نه معنا یا محتوای آنها.
تفکر نامنظم معمولا از گفتار فرد استنباط می شود و به همین دلیل، در بعضی منابع از تفکر نامنظم و در بعضی دیگر از گفتار نامنظم به عنوان سمپتوم اسکیزوفرنی استفاده میشود. اما 5-DSM هر دو را به کار می برد.
اسکیزوفرن ها اختلال در گفتار و ارتباط را به شیوه های مختلف نشان میدهند.
رایج ترین آنها از این شاخه به آن شاخه پریدن است که در انگلیسی به آن loose associations (افکار ناپیوسته گسسته، غیرمتصل، تداعی های شل و ول، شل شدن رشته های تداعی) گفته میشود (در اینجاء loose به معنای آزاد، گسسته، بدون ربط و پیوند به هم است، و association به معنای توالی افکار یا ایده هاست)
نام دیگر این اختلال در انگلیسی، derailment است (و 5-DSM نیز اکثرا از همین اصطلاح استفاده می کند)، یعنی خارج شدن از ریل، بیراهه رفتن، از خط خارج شدن.
بسیاری از اسکیزوفرنها در حین گفتگو با دیگران به سرعت از موضوعی به موضوع دیگر می روند. پاسخ آنها به سؤالات حالت مماس دارد .
(یعنی با موضوع سؤال رابطه بسیار اندک و در واقع، تماس اندکی دارد: چیزی که در روان شناسی تفکر مماسی "tangentiality“ نامیده میشود. این افراد به موضوع مورد بحث نزدیک می شوند، اما مثل یک خط مماس بر دایره (تانژانت)، به دایره (موضوع بحث) وارد نمی شوند، بلکه صرفا یک تماس کوچک با آن پیدا می کنند و به موضوع بعدی می روند.)
گاهی گفتار این افراد آنقدر نامنظم و آشفته است که نه ساختار دارد و نه قابل فهم است. علت غیرقابل فهم بودن می تواند تداعی آوایی (یا تفكر آوایی، تفکر آهنگی)، اختراع کلمات، و آشفته گویی (سالاد کلمات) باشد.
انواع گفتار یا تفکر نامنظم:
تداعی آوایی (clang association)
تداعی آوایی یا تفكر آهنگی نوعی الگوی گفتاری است که در آن آوا یا آهنگ کلمات بر تفکر تأثیر می گذارد .
برای مثال، جناس و قافیه ممکن است باعث شوند که فرد فکر کند بین کلمات روابط منطقی وجود دارد، در حالی که چنین نیست.
اختراع کلمات (neologism)
یعنی درست کردن کلمات جدید از کلماتی که قبلا وجود داشته است.
افراد اسکیزوفرن کلماتی اختراع می کنند که برای خودشان مفهوم و برای دیگران نامفهوم است.
اشفته گویی (word salad)
آشفته گویی یا سالاد کلمات ترکیبی از کلمات به ظاهر معنی دار است که در کنار هم هیچ معنایی ندارند.
بعضی افراد اسکیزوفرن ممکن است طوری آشفته حرف بزنند که بین کلمه قبلی و کلمه بعدی یا بین جمله قبلی و جمله بعدی هیچ ارتباطی وجود نداشته باشد.
فقر محتوا یا فقر معنایی (poverty of content)
از این شاخه به آن شاخه پریدن افراد سایکوز به هنگام حرف زدن نشان می دهد که آنها
1 ) نمیتوانند جلوی متصل شدن افکار به یکدیگر را بگیرند و به همین دلیل، اولین فکر یا ایده ای را که وارد ذهنشان می شود دنبال می کنند.
2 ) نمی توانند متن یا سیاق (شرایط محیطی حاکم) حرف هایی را که زده می شوند درک کنند، بنابراین نمی توانند معنای کامل یک جمله را از معنای تک تک کلمات آن تشخیص دهند.
مثلا اگر به آنها گفته شود که دیوار گوش دارد، یعنی اندکی یواش تر حرف بزن، واقعا فکر می کنند که دیوار گوش دارد یا فکر می کنند گوینده این حرف با او شوخی دارد.
نتیجه گفتار نامنظم این است که افراد اسکیزوفرن، به هنگام حرف زدن، از تعداد زیادی کلمه استفاده می کنند، دستور زبان بسیار صحیح به کار می برند، عقاید گسترده ای را مطرح می کنند، اما در کل، حرف معناداری نمی زنند؛ یعنی، معنای بسیار کمی را انتقال می دهند و این موضوع فقر محتوا نامیده می شود
حاشیه روی (circumstantiality)
زمانی است که فرد حرف می زند اما مدت زیادی طول می کشد تا به آنچه از اول قصد داشته است بگوید برسد زیرا به طور دائم جزئیات بیش از حد و غیرلازم به صحبت هایش اضافه می کند و از مطلب اصلی دور می شود؛ با این حال، اگر شنونده حوصله به خرج دهد و تا آخر گوش دهد، گوینده بالاخره به مطلب اصلی برمی گردد و سر و ته کلام را به هم وصل می کند (حرفهایش سر و ته دارند اما فاصله سر و ته زیاد است). حاشیه روی در مردم عادی نیز مشاهده می شود، بنابراین، از روی حاشیه روی نمی توان از بیمار روانی بودن فرد اطمینان حاصل کرد .
رفتار بسیار نامنظم یا کاتاتونیک
5-DSM نشان میدهد که رفتار به شدت نامنظم یا کاتاتونیک چگونه می تواند به چند صورت نشانگر اسکیزوفرنی باشد.
در اسکیزوفرنی ، رفتار ممکن است بچگانه یا ابلهانه باشد (با سن فرد مطابقت نداشته باشد).
یا ممکن است در شرایط محیطی نامناسب انجام شود (مثلا استمنا در جلوی دیگران). این رفتار ممکن است غیرقابل پیش بینی و هیجانی باشد (مثلا داد کشیدن و فحش دادن در خیابان) و فرد متواند هیچ فعالیت هدفمند (پروژه ای) را به پایان برساند(مثلا ناتوانی در تمرکز حواس روی تکالیف روزمره، مثل آشپزی یا رسیدگی به بهداشت شخصی).
ظاهر فرد ممکن است پریشان و ژولیده باشد یا لباس هایی بپوشد که با شرایط محیطی مناسبت ندارند (مثلا پوشیدن لباس های سنگین و ضخیم در تابستان یا رفتن به خیابان با لباس زیر).
به نظر می رسد که این افراد توانایی خود در نظم دادن به رفتار را از دست میدهند و نمی توانند طبق استانداردهای جامعه عمل کنند. همچنین، نمی توانند کارهای زندگی روزمره خود را بخوبی انجام دهند.
انواع رفتارهای کاتانونیک (catatonic behaviors)
کاهش شدید واکنش در مقابل محیط (بهت زدگی یا منگی کاتاتونیک)،
قرار گرفتن در حالت فیزیکی خشک و بی حرکت (جمود کاتاتونیک)،
مقاومت در برابر تلاش هایی که برای حرکت دادن انجام می شود (نگاتیویسم کاتاتونیک)
حرکات فیزیکی بدون هدف و زیاده از حد که اغلب به صورت حرکات ساده و کلیشه ای است (برانگیختگی کاتاتونیک)
توجه: رفتار در روانشناسی صرفا رفتارهای فیزیکی را شامل نمی شود. بی حرکت ماندن و حرف نزدن نیز دو رفتار محسوب می شوند. بنابراین، نمی توان گفت فقط رفتارهایی کاتاتونیک هستند که در آنها کند شدگی با سفتی عضلانی وجود دارد.
سمپتوم های منفی
بی واکنشی هیجانی یا بی علاقگی احساسی یا عاطفه کند شده (blunted affect)، زمانی است که فرد هیجان بسیار اندکی نشان می دهد یا اصلا هیجان نشان نمی دهد.
این حالت به صورت یک چهره بی اعتنا و بی روح ، عدم تماس چشمی و صدای یکنواخت نشان داده می شود.
البته ممکن است بیمار "یک جورهایی لبخند بزند و در نتیجه، آدم سردی به نظر نرسد.
بی واکنشی هیجانی اغلب با آنهدونیا همراه است. اما ممکن است صرفا نشان دهد که فرد نمی تواند هیجان های خود را به دیگران نشان دهد.
مطالعات نشان داده اند که افراد اسکیزوفرن مثل سایر مردم هیجان های مختلف را تجربه می کنند اما اگر بدون دقت به آنها نگاه شود، این حالت ممکن است دیده نشود.
آنهدونیا (anhedonia)
یعنی ناتوانی در لذت بردن از رویدادهای معمولا لذت بخش زندگی.
مثل: خوردن، ورزش، معاشرت با دیگران، و روابط جنسی. Anhedonia
از پیشوند a به معنای "بی، بدون“ و hedonic به معنای مرتبط با لذت می آید و به معنای بی لذتی است.
آنهدونیا به این موضوع اشاره دارد که بعضی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، به هنگام انجام ادادن کارهای لذت بخش، هیچ لذتی تجربه نمی کنند.
آلوژیا يا فقر کلامی (alogia)
يعني فقدان سلیسی کلام که در آن، فرد مبتلا به سایکوز به سؤالاتی که از او می شود.
پاسخ های بسیار کوتاه یا بی معنا میدهد. Alogi از پیشوند a به معنای "بی، بدون"، و logos به معنای کلمات می آید و به معنای غیبت نسبی گفتار (کم حرف بودن) است.
این افراد معمولا کمتر از اکثر مردم سالم حرف می زنند (بعضی افراد سالم ذاتا کم حرف هستند). برای افراد مبتلا به فقر کلامی مدتی طول می کشد تا قوای ذهنی خود را جمع کنند و بعد به سؤال پاسخ دهند. حتی انتخاب کلمات از بین کلمات موجود در خزانه لغات می تواند کار دشواری باشد.
مثلا، بلافاصله بعد از پایان یک شوی تلویزیونی، وقتی از فرد مبتلا به فقر کلامی پرسیده می شود که نظرش درباره آن چیست، ممکن است سرش را به حالت تأیید و آن هم فقط یک بار تکان دهد.
اگر به او فشار بیاورند که توضیح دهد چرا از آن شو خوشش آمده است، ممکن است ۵ تا ۱۰ ثانیه فکر کند و بعد بگوید: برای این که جالب بود.
ناخواستی (avolition)
اولین نشان دهنده ناتوانی بیمار در انجام دادن یا تکمیل کردن کارهای هدفمند روزانه است و این کار باعث می شود که او نسبت به فعالیتهای اجتماعی یا شغلی انگیزه بسیار اندکی نشان دهد یا نسبت به آنها کاملا بی تفاوت باشد.
avolition از a به معنای "بی، بدون" و volition به معنای "خواست، اراده، عزم، انتخاب، و تصمیم گیری" می آید. نمی توان avolition را "بی انگیزگی“ ترجمه کرد زیرا amotivation به معنای بی انگیزگی است و اینها دو مبحث مجزا در روان شناسی هستند.
بازدید کننده گرامی ، شما به عضویت سایت در نیامده اید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.